مادري كه كارش خريد و فروش تخم مرغ بود ، براي فروش ،9 جعبه ي 10 تايي تخم مرغ داشت. سه دخترش را به بازار فرستاد و به دختر بزرگ تر كه از همه فهميده تربود ، 10 تخم مرغ سپرد. به ديگري 3 جعبه ي 10 تايي و به سومي 50 تخم مرغ .درضمن به دختر ها يش گفت : در مورد قيمتي كه شما مي فروشيد بين خودمان قرارمي گذاريم. هر يك از شما بايد تخم مرغ هايتان را به قيمتي بفروشيد كه ديگري فروخته است ،ولي انتظار من اين است كه با وجود اين ، پولي كه دختر بزرگ من بابت 10 تخم مرغ و دختر دوم من ، بابت 30 تخم مرغ و دختر سوم من ، بابت 50تخم مرغ مي آورند با هم مساوي باشند. در ضمن مي خواهم كه هر 10 تخم مرغ از1000تومان و كل تخم مرغ ها از 9000 تومان كم تر به فروش نرسند.
دختر ها قبل از اين كه به بازار بروند، نشستند تا مشورت كنند . دختر بزرگ گفت:خواهران، ما آن طور كه تا حالا عمل مي كرديم، تخم مرغ ها را 10 تايي نخواهيم فروخت بلكه 7 تايي عرضه خواهيم كرد . قيمت هر 7 تخم مرغ را هم، همان طور كه مادرمان سفارش كرده است يك جور مي گذاريم. براي هر 7 تخم مرغ ، 300 تومان .
دختر دوم گفت : ارزان نيست؟ دختر بزرگ جواب داد : ما قيمت را براي بقيه ي تخم مرغ ها يي كه در سبد هاي ما باقي مي مانند وتعدادشان مضربي از 7 نيست ، بالا مي بريم .
من قبلا" تحقيق كرده ام كه غير از ما كس ديگري در بازار ، تخم مرغ نمي فروشد.بنابراين هيچ كس نمي تواند قيمت بازار را بشكند .وقتي تقاضا بالا و كالا رو به اتمام است، مي توان قيمت را بالاتر برد و در نتيجه آخر كار ، قيمت ها جبران خواهد شد.
دختر دوم پرسيد: بقيه را به چه قيمتي خواهيم فروخت؟ دختر بزرگ گفت: هر تخم مرغ را به900 تومان خواهيم فروخت!!! دختر دوم گفت: آخر اين خيلي گران مي شود و دختر بزرگ جواب داد: ما كه تخم مرغ هاي 7 تايي اول را ارزان مي فروشيم بايد با پول بقيه ، آن را جبران كنيم . به اين ترتيب هر سه دختر با هم توافق كردند.به بازار رفتند . هر يك از آن ها در جاي جداگانه ي خود قرار گرفت و آماده ي فروش شد.
خريداران به طرف كوچك ترين دختر كه 50 تخم مرغ داشت ، هجوم آوردند و ارزاني قيمت او را تحسين كردند . او 7 دسته ي 7 تايي تخم مرغ فروخت و 2100 تومان گرفت و در سبد او يك تخم مرغ باقي ماند . دختر دوم كه 30 تخم مرغ داشت، بابت 4 دسته ي تخم مرغ 7 تايي ، 1200 تومان گرفت و در سبد او دو تخم مرغ باقي ماند وبالاخره دختر بزرگ كه 10 تخم مرغ داشت 300 تومان بابت 1 دسته ي 7 تايي تخم مرغ گرفت و سه تخم مرغ در سبدش باقي ماند. در اين موقع آشپز باشي هتل به بازار آمد تا براي يكي از مهمانان كه خيلي نيمرو دوست داشت ، تخم مرغ بخرد. آشپز همه ي بازاررا چرخيد و بالاخره پيش 3 فروشنده آمد و ديد كه آن ها تنها 6 تخم مرغ براي فروش دارند . آشپز ابتدا پهلوي دختر بزرگ رفت و گفت : 3 تخم مرغت را چند مي فروشي؟
دختر گفت : هر يك به 900 تومان . آشپز گفت : مگر ديوانه شده اي؟
دختر گفت: ميل شماست، اين آخرين قيمت است ، ارزان تر نمي دهم. آشپز گفت: چرا؟ دخترگفت: هر تخم مرغ 900 تومان است ، هر جا بروي همين قيمت است.
آشپز از دختر دوم پرسيد: تو 2 تخم مرغت را چند مي فروشي ؟گفت:هر يك به900 تومان. و بالاخره با مراجعه به كوچك ترين دختر نيز همين جواب را گرفت.
راه ديگري براي آشپز باقي نماند . ناچار شد تخم مرغ ها را با همان قيمت باورنكردني بخرد . آشپز بابت سه تخم مرغ به دختر بزرگ 2700 تومان پرداخت كرد.در نتيجه جمع فروش دختر بزرگ 3000 تومان شد.
دختر دوم براي دو تخم مرغ باقي مانده ي خود ، 1800 تومان گرفت، در نتيجه جمع فروش دختر دوم نيز 3000 تومان شد و بالاخره كوچك ترين دختر براي يك تخم مرغ خود ، 900تومان گرفت و در نتيجه جمع فروش وي نيز 3000 تومان شد.
آن وقت دختر ها به منزل برگشتند و هر كدام 3000 تومان به مادر دادند . مادر از اين كه ديد سفارش هاي او را با دقت انجام داده اند و به ويژه از اين كه روي هم 9000 تومان پول براي او آورده اند ، خوشحال شد و دختر بزرگ را به خاطر هوش و درايتي كه داشت مورد تحسين قرار داد.
منبع : كتاب مساله هاي تاريخي رياضيات
مترجم : پرويز شهرياري