روزي، پدري به پسرش قول داد كه اگر در درس رياضي نمرهي 20 بگيرد، برايش يك دوچرخه ميخرد. پسر با اشتياق زياد تلاش كرد و بالاخره 20 گرفت. با خوشحالي نمره را به پدرش نشان داد و از او خواست تا به قولي كه داده بود، عمل كند. امّا پدر كه فكر نميكرد پسرش نمرهي 20 بگيرد ، پول كافي براي خريد دوچرخه كنار نگذاشته بود و به پسرش گفت: من فقط 10 هزار تومان پول دارم و بايد كمي صبر كني تا بتوانم پول دوچرخه را تهيه كنم. پسر با ناراحتي به دنبال راهحلي ميگشت تا پدرش زودتر بتواند دوچرخه را تهيه كند.
روزي در يكي از آگهيهاي تبليغاتي اين مطلب را ديد: «دوچرخه با 10 هزار تومان، فقط با پرداخت 10 هزار تومان صاحب يك دوچرخه شويد». با خوشحالي آن را به پدرش نشان داد. پدر بعد از خواندن آگهي لبخندي زد و گفت: «از اين نوع آگهيها قبلاً خواندهام. كم نيستند كساني كه فريب اين تبليغها را ميخورند.» پسر پرسيد: چرا فريب؟ پدر جواب داد: شرايط اين آگهيها به اين صورت است كه: ما 10 هزار تومان به مؤسسه پرداخت ميكنيم. امّا آنها در ابتدا براي ما دوچرخه نميفرستند بلكه 4 بليط به ما ميدهند كه بايد هر كدام را به قيمت 10 هزار تومان به ديگران بفروشيم و به اين ترتيب 40 هزار تومان ديگر جمع كنيم و به مؤسسه تحويل دهيم. بعد از اين كار دوچرخه را براي ما ميفرستند.
شرط ديگري كه موسسه براي فعاليت خود گذاشته ، اين است كه هر شخصي با ارائه ي يك بليط مي تواند 5 بليط براي فروش از موسسه دريافت كند كه مي بايست به 5 نفر بفروشد .
پسر گفت: «خُب، مگر چه اشكالي دارد. ما فقط 10 هزار تومان پرداخت ميكنيم و فروش بليط ها هم زحمت زيادي ندارد». پدر گفت: بله، در نگاه اوّل هيچگونه نيرنگي به چشم نميخورد و دوچرخه براي خريدار تنها 10 هزار تومان تمام ميشود. ولي در حقيقت، همه ي اين بازيها بدون ترديد يك تقلّب و حقّهبازي است. چون پس از مدّتي زمان آن ميرسد كه دارندگان بليط نمي توانند براي بليط هاي خود مشتري پيدا كنند . پدر ادامه داد : ببين پسرم ! اولين دسته ي خريدار كه بليط هاي خود را به طور مستقيم از مؤسسه ميگيرند، تقريباً بدون هيچ زحمتي براي بليط هاي خود 4 خريدار پيدا ميكنند. هر يك از اين 4 نفر نيز بايد 5خريدار براي بليط هاي خود پيدا كند و آنها را متقاعد كند كه اين خريد براي آنها سودآور است .فرض ميكنيم دستهي دوّم نيز موفّق شده و 20 خريدار براي بليط هاي خود پيدا ميكنند. اين 20 خريدار بايدپس از ارائه ي بليط هاي خود به موسسه و تحويل گرفتن 5 بليط در عوض هر بليط ،بليط هاي خود را به 100 نفر بفروشند. تا به حال فقط 25 نفر توانسته اند دوچرخههاي خود را دريافت كنند. [چرا؟]
ميبينيم كه در مرحلهي هشتم، 62500 نفر و در مجموع 78125 نفر وارد بازي مي شوند ولي تنها 15625 نفر آنها دوچرخه دريافت ميكنند[چرا؟]و بقيه كساني هستند كه در دست خود بليط هايي دارند كه نميدانند آنها را به چه كساني بفروشند.
اگر فرض كنيم در يك شهر پرجمعيت زندگي ميكنيم، مدت زماني كه همه وارد اين بازي شوند، بيش تر است. ولي در نهايت، همهي شهر و يا همهي يك كشور را فرا ميگيرد. اگر باز هم ادامه دهيم در مرحلهي دوازدهم به عدد 39062500 ميرسيم ، پس در مجموع تا اين مرحله 48828125 نفر وارد اين بازي مي شوند كه برابر جمعيت يك كشور بزرگ است . مؤسسه مردم را وادار به پرداخت پول كالا ميكند، در حالي كه كالايي دريافت نمي كنند. علاوه بر اين، مؤسسه تعداد زيادي كارمند فعال پيدا ميكند كه به طور مجاني براي فروش كالايش تبليغ ميكنند و كساني فريب اين آگهي را ميخورند كه نميتوانند با محاسبههاي عددي براي حمايت از منافع خود، در مقابل حقّهبازها دفاع كنند.
پسرم! فكر نميكني اگر كمي منتظر خريد دوچرخه بماني ،بهتر است؟
منبع : رياضيات زنده